دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
-
وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران باشد
تاریخ: یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:
متن زیبا,
متن عاشقانه,
متن غمگین,
متن فلسفی,
جملات فلسفی متن رمانتیک,
شعر,
شعرعاشقانه,
دهکده ادبیات,
دهکده پاسارگاد,
جملات عاشقانه,
pasargad,
pasargadn7,
sms,
sher,
matne asheqaneh,
پستهای فیسبوکی,
استاتوس فیسبوکی,
استاتوس مخصوص فیسبوک,
فیس بوک,
جملات فیسبوکی,
استاتوس باحال,
استاتوس جدیددلتنگی,
استاتوس غمگین,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
-
به کسانی که خوبی دیگران را بی ارزش یا از روی توقع می دانند خوبی نکن اما اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش
تاریخ: یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:
متن زیبا,
متن عاشقانه,
متن غمگین,
متن فلسفی,
جملات فلسفی متن رمانتیک,
شعر,
شعرعاشقانه,
دهکده ادبیات,
دهکده پاسارگاد,
جملات عاشقانه,
pasargad,
pasargadn7,
sms,
sher,
matne asheqaneh,
پستهای فیسبوکی,
استاتوس فیسبوکی,
استاتوس مخصوص فیسبوک,
فیس بوک,
جملات فیسبوکی,
استاتوس باحال,
استاتوس جدیددلتنگی,
استاتوس غمگین,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
-
هرگز به کسی که حاضر نیست برای تو کاری انجام بده، کاری انجام نده
تاریخ: یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:
متن زیبا,
متن عاشقانه,
متن غمگین,
متن فلسفی,
جملات فلسفی متن رمانتیک,
شعر,
شعرعاشقانه,
دهکده ادبیات,
دهکده پاسارگاد,
جملات عاشقانه,
pasargad,
pasargadn7,
sms,
sher,
matne asheqaneh,
پستهای فیسبوکی,
استاتوس فیسبوکی,
استاتوس مخصوص فیسبوک,
فیس بوک,
جملات فیسبوکی,
استاتوس باحال,
استاتوس جدیددلتنگی,
استاتوس غمگین,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
در این کومه ؛
در این زندان ؛
در این غوغای خاموشی ؛
در این جشن فراموشی ؛
در این دنیای بی مهر و
کم آغوشی؛
دلم ترسیده و تنگ است
دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان ؛
و از چشم پر از اشک تمام مادر
ها ؛
دلم آشوب آشوب است
دلم سرد و تنم بی روح بی روح است ؛
نمی خواهم، نمی خواهم دگر
این زندگانی
را و دل را
نگاهم خیره بر بالا
به دنبال نگاهی ساده می گردد
و می بینم، و می بینم هوای گریه دارد آسمان
هم پای چشمانم
می روم آرام
گونه ام خیس است
آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت
تاریخ: جمعه 15 شهريور 1392برچسب:
شعرنو,
شعرمعاصر,
استاتوس فیسبوکی,
مطالب عاشقانه,
مطالب فیسبوکی,
متن ادبی,
شعرکوتاه,
شعرعاشقانه,
متن عاشقانه,
جملات عاشقانه,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
کنج تنهایی من قشنگ تر از بودن با کسی است
که هر بار دلش به هوای دیگری می رود !
کنج تنهایی من قشنگ تر از بودن با کسی است
که هر بار دلش به هوای دیگری می رود !
حوالی غروب بود. ساعت کاری خورشید داشت تمام می شد. کنار دریا چادر زده بودند و آتشی روشن کرده بودند. دختر کنار آتش مشغول درست کردن غذا و پسر کنار در چادر ، دست به سینه، نشسته و به گذشتشان فکر می کند؛ به اولین روز آشنایی.
دخترها در فاصله ی زیادی از هم ایستاده اند و باهم بدمیتون بازی می کنند. البته، بازی که نه، با راکت هایشان ادا در آورده و همدیگر را مسخره می کنند و صدای قهقهه شان تمام پارک را پرکرده است.
کمی آن طرف تر، دو پسر به دور خود می چرخند:«آخه پارک به این بزرگی 4 تا تابلو نداره که راهو نشون...»
_ «اه یه لحظه ساکت باش. پیداش می کنیم دیگه. اصن برو از اون دخترا بپرس.»
_ « برو بابا. الان یه تابلویی چیزی...»
_ « لوس نشو. اینجوری تا فردا صبح هم پیدا نمی کنیم.»
_ «خیلی خب.»
پسر به سمت دخترها که تازه می خواهند بازی واقعی شان را شروع کنند، راه می افتد. «ببخشید، خانم...»
دختری که شال و مانتوی سبز دارد؛ به سمت او برمی گردد. موهای سرخ آتشینش را کنار می زند و می گوید:«بفرمایید.»
آتش موی دخترک، به گونه های پسر می دود و آن را گلگون می کند. زبانش بند می آید و با خجالت می گوید:« ببببخشید. شما می دونین سرویس بهداشتی کجاس؟»
دخترهم که خجالت کشیده، شالش را مرتب می کند و راه را به او نشان می دهد.
پسر به سمت دوستش بر می گردد. دوستش چشمکی به او می زند و می گوید:« نمی دونی قیافت چقدر ضایس. عاشق شدی؟»
پسر موهایش را از جلوی پیشانی اش کنار می زند و با لبخندی ساختگی میگوید:«مثله اینکه ..»
دختر سرش را از روی آتش بلند کرده و به همسرش نگاه می کند که غرق در افکارش است. موهای سرخش را کنار زده و میگوید:«به چی فکر می کنی؟»
پسر بلند می شود و به سمت همسرش می رود.
شانه هایش را می فشارد و می گوید:«دوستت دارم؛ گل گلدون من.»
سپس سه تارش را برمی دارد و روی صندلی می نشیند؛ و آواز گل گلدون سر می دهد.
دخترک می ایستد. نسیمی که از سوی دریا می وزد؛ موهایش را به پرواز در می آورد. آوای سه تار در ساحل می پیچد.
از آن شب فقط سایه ای تیره از نیمرخ دختر می ماند ، بر پس زمینه ی آسمان سرخ غروب و دریای پشت سرشان. و صدای پسرکی با سه تار در دستش که با عشق می خواند:
گوشه ی آسمون
پر رنگین کمون
من مثه تاریکی
تو مثل مهتاب
اگه باد از سره
زلف تو نگذره
من میرم گم میشم
تو جنگل خواب....
تاریخ: شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:
داستانک طنز,
داستانک,
داستان کوتاه,
داستان آموزنده,
داستانکده,
داستان,
داستان عاشقانه,
داستان ادبی,
داستان پندآموز,
داستان واقعی ,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ای آنکه در بازارِ دل جان می فروشی ♥
بی ادعایی ، عهد و پیمان می فروشی ♥
آیا خریدارِ تو هستند این جماعت ؟؟؟♥
یا آنچه با ارزش تر است آن می فروشی ♥
احساس غربت را برای من خریدی ♥
قربِ خودت ، با دستِ لرزان می فروشی ♥
خورشید آنان اسکناسِ تا نخورده ♥
من را به ایشان با دل و جان می فروشی ♥
قصر غزلها رنگِ رویای تو دارد ♥
این خانه را بر سنگ و سیمان می فروشی ♥
آنها نمی دانند مهتابم تو هستی ♥
این گوهر نا یاب ارزان می فروشی ♥
انسانیت گم می شود در کفر و عصیان ♥
وقتی که روحت را به شیطان می فروشی ♥
اما برای من خودت پروردگاری ♥
عرفان و فقه و زهد و ایمان می فروشی ♥
تو ماهرانه ظلم بر من خوش نمودی ♥
اینک لوایِ حکمِ قرآن می فروشی ♥
خواب از دو چشمانِ ترِ من می ستانی ♥
اینبار کابوسِ پریشان می فروشی ♥
اینجا نشستم با تمامِ هست و بودم ♥
بانوی من یوسف به دکان می فروشی♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
تویی آرامش دریای ابی ؛
به زیر ابرهایی ، ماهتابی ♥
چو از من دور گشتی بی مهابا؛
شدی طوفان آن دریای آبی♥
که از آرامشت دیگر خبر نیست؛
کجا رفت آن سکوت شامگاهی ♥
تو چون بال و پر خشمت گشودی ؛
از آن اوج محبت در فرودی ♥
ستمکارانه مارا ترک کردی
تو دعوت بر سکوت مرگ کردی ♥
برفتی از دلم اما دل افگار؛
تمام جمع را کردی تو آزار ♥
الهی هر کجا هستی بسوزی
که رفتی بر ره آتش فروزی ♥
از آن افکار وحشی خو حذر کن؛
رفاقت را کمی هم بیشتر کن ♥
بمان با هر که بعد از ما نداری؛
کزین دنیای بد اندر گذاری
ارسال توسط نــاهـــــیــد
دیـــرگــاهـــی ســـت درایــن کـــوچـــه ی عـشـــق ؛
فـکـــرمـــن ایـنـســـت : بـــه ســویــت پــــرواز! ♥
تــاکــه شـــایــدپــرو بـــال بـگـشــایــی ؛
ســـوی ایـــن خـســــتــه دل و پــر زنـیـــاز ♥
چــه مــســــتــانـــه گــذرکـــردی ازایـنــجـــا ؛
ازایــن خـلـــوتـگــه عــشــــاق بــــی عــشــق ♥ ازایــن ویــرانـــه کـــه آبـــاد کــــردی ؛
بــه ســـان آدمــی کــــزســـربــه پــا عــشـــق ♥ حـضـــور روح بـخـــش تــو درایـنـجــــا ؛
چـــه هـــابــامـــن بـــی نــــاو نـــوا کـــرد ♥
وجـــودپــر ز رمـــز و رازت ای دوســـت ؛
چــــرا آخـــر،چــــرا ایـنـگــــونــه تــا کــــرد؟! ♥
بـیـــا و بــس کـــن ایــن بـیــهـــودگـــی هـــا ؛
تـمـــامــش کــن،تــو دانــی آخــرش چــیــســــت؟ ♥
مـنـــم تـنـهـــاو خــامــــوش کـنــج ایـنـــجــا
نـمـــی دانــی نـبـــاشـــی آخــــرش چـیــســت؟
((((سمیرا♥"ساده"♥))))
ارسال توسط نــاهـــــیــد
شــادی دلـــم بـــرای تـــو؛
غـــم ایــن روزهــــا هـــم مــال مـــن ♥
ایـــن غــــزل هــــا،شـعـــرهـــایــم مـــال تـــو؛
خـســتــگــی هـــا، ایـــن تـنــــش هـــا مــــال مــــن ♥
انـتـظــــارم،چـشــمــهـــایــم مـــال تـــو ؛
غــصـــه هـــای روزهـــای انـتــظــارم مـــال مـــن ♥
ایــن دسـتـــهـای پــرنـیـــازم مـــال تـــو ؛
ایــن نـگــاه پــر ز خـــالــی مــال مـــن ♥
خـسـتـــه ام از ایــن حــرفـهـــا مــن دگـــر ؛
تــا چـقـــدر از آن تــو ،از آن مــــن ♥
مــن کــه عـمــریـســت در انـتـظــــار آن روزم ولـــی ♥
لااقـــل یــادت بـمــانـــد مـــال تــوهــــا مـــال مـــن
ارسال توسط نــاهـــــیــد
هــمــــه عـمــــر پـلــــک هــــایــم را بـسـتــــم
شــــایــد بـگــــذرد
ای دریـغــــا کـــه روزگـــار پـلــــک هـــایـش بـــاز بـــود
و تـــو بـــاز بـگـــو
بــا یـک پـلــــک بــــر هـــم زدن هــمــــه چـیــــز تـمـــام مـــی شـــود
ایــن پـلــک بـــر هــــم زدن هــــایـــی کـــه تـــو مـــی گـــویـــی
بــایـــد ثــانـیــــه هــــای تـلــخ و شــیـــریـنــش را بـگـــذرانـــد
چـــه پـلــک بـــر هــــم زدن هــــایــی کـــه انـتـظــــار مــــی کـشـــنــد
تــا مـــن و تـــو طــعـمـــه ی ثــانـیـــه هـــایــش شـــویـــم
و تـــو بـــاز بـگــــو
بــا یـک پـلــک بـــر هــــم زدن هـمــــه چـیــــز تـمــــام مــیشــــود
ارسال توسط نــاهـــــیــد
رفـیـــق گـــریــه هــای مــن! تــو دل بـــریـــدی از قــفــــس ♥
نـشـــد یــه بـــار دیـگـــه بــه شـــونــه هـــات تـکـیـــه کــنــــم ♥
بـشـکـــنـم بــغــض خـسـتــمـــو، تــو آغـــوشــت گـــریــه کـنـــم ♥
تــا اومـــدم صــدات کــنـــم چـشـــاتـــو روم بــســتـــه بـــودی ♥
قــــرار نـبـــود بـــری ولــی، تـــو از قـفــس رفـــتــه بـــودی ♥
خــودت امــیـــد مــن شـــدی مـــگــــه چــشـــم امــیـــدت خــســتـــه شـــد ♥
هـــوای پــروازت کــجـــاس؟ چـــرا پـــرت شـکـســتــه شـــد ♥
مــگـــه نـگــفــتــی بــا هـــمــیــم تــا آخــــریــن صــــدا، تــا آخـــریـــن نــفــــس ♥
رفــیـــق گــــریــه هــــای مـــن! تـــو دل بــــریـــدی از قــفـــس ♥
هــنــــوزم از صـــدات پــــرم، نــمـــی شــــه بــی تــو ســــر کــنـــم ♥
نـبـــودنـــت، مـــرگــه مـــنــــه.. نـمــــی تـــونـــم بــــاور کـنـــم . . .
ارسال توسط نــاهـــــیــد
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►
اون روزاصلاحالم خوب نبود چند دقیقه قبلش در یک سایت خبری خونده بودم که "عسل بدیعی بازیگر سینمای ایران درگذشت" حسابی حالم گرفته شد به بخش تصاویر سایت گوگل رفتم و عکس های این بازیگر زیبا را دیدم بیشتر حالم گرفته شد با خودم گفتم واقعا زندگی چقدر می تونه وحشتناک به پایان برسه با این افکار بیشتر و بیشتر خودمو تخریب می کردم به یاد این جمله افتادم که دو چیز میتونه غم ها و رنجها رو کم کنه یکی سخن بزرگان و دانایان و دیگری دیدار دوستان ، من که الان بیشتر دوست دارم تنها باشم برای همین رفتم سراغ سخنان بزرگان ، در میان سخنان قصار بزرگان چند جمله یی از حکیم ارد بزرگ تونست آرامم کنه این جملات رو تقدیم شما دوستان خوبم می کنم : (( جهان را آغاز و انجامی نیست آنچه هست دگرگونی در گیتی است . ما دگرگونی در درون گیتی را زایش و مرگ می نامیم . ما بخشی از دگرگونی در گیتی هستیم دگرگونی که در نهان خود ، پویش و شکوفایی را پیگیری می کند . بروز آینده ما بسیار فربه تر از امروز خواهد بود ، ما در درون گیتی در حال پرتاب شدن هستیم ، پرتاب به سوی جایی و نمایی که هیچ چیز از آن نمی دانیم ، همان گونه که در کودکی از این جهان هیچ نمی دانستیم . میدان دید ما با همه فراخنایی خود ، می تواند همچون شبنمی کوچک باشد بر جهانی بسیار بزرگتر از آنچه ما امروز از گیتی در سر می پرورانیم پس گیتی بی آغاز و بی پایان است .))
ارسال توسط نــاهـــــیــد
دلم به حالت می سوزد عشق!!...دلم به حالت می سوزد!!...به اسمِ تو، خلوتِ اندیشه ها را شخم می زنند!!...کنجِ دردهای بی پناه را به توپ می بندند!!...متنِ تمرکزِ زخم ها را حاشیه ی چرک می اندازند!!...حوصله ی نجابت را سر می بَرند!! و حتی گاهی، سر می بُرند!!...معرکه ی واژه راه می اندازند و زنجیرِ قافیه پاره می کنند!!...شعر را بد سابقه می کنند!!...مُشت مُشت، لبخندِ ژکوند خرجِ تراکمِ احساس می کنند!!...سایه ی هیچ آیه ای را برنمی تابند روی صفحه های مجازیِ بی معجزه!!...دوغِ دروغ های سپید را یک نفس سر می کشند و آروغِ شعرِ نو پس می دهند!!...غزل که جای خود دارد! مثنوی را هم چهار پاره می کنند!!...دلم به حالت می سوزد عشق!!...((((بقیه در ادامه مطلب))))
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است…
دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد !
درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد٬ دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند .
دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ٬ برای داشتنش داشتم.
دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم کنده شوم .
در انسوی مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نیست ٬ به اتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .
رنجی انچنان زندگی مرا پر کرده است٬ آنچنان دستهای مرا از پشت بسته است٬ آنچنان قدمهای مرا زنجیر کرده است که نفسهایم نیز از میان زنجیر ها به درد عبور می کنند . . .
دوست داشتن تو چنان تاوان سنگینی داشت که برای همه عمر باید آنرا بپردازم … و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .
همه عمر؛داغ تو بر پیشانی و دلم نشسته است و مرا می سوزاند.
تو نمایش زندگی مرا چنان در هم پیچیدی که هرگز از آن بیرون نیایم. . . آنقدر دلتنگ دوریش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خویشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستیم را خوره بی کسی و تنهایی می جود . . .
به او نگاه می کنم ٬ به او که چون بهشت بر من می پیچد و پروازم می دهد .
به او که لبهایش از اندوه من می لرزند .
به او که دستهای نیرومندش ٬عشقی که سالها پیش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من می نوشاند . . . . .
به او که چشمهایش در عمق سیاهی می خندید و دنیایم را ستاره باران می کرد.
به او که باورش کردم و دل به او باختم
به او که دلم می خواهد در آغوشش چشمهایم را بر هم بگذارم و هرگز ٬ هرگز ٬هرگز به روی دنیا بازشان نکنم .
به او که تکه ای از قلب مرا با خود خواهد برد
به او که مرزهای سرنوشت ٬ سالها پیش دوریش را از من رقم زده است. سراسر زندگیم را اندوهی پر کرده است که روزها و ماهها از این سال به سال دیگر آنها را با خود می کشم و میدانم که زمان ٬ شاید زمان ٬ داغ مرا بهبود بخشد ولی هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت این دیوار شیشه ای نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند.
لبهایش لرزش لبهایم را نوشید و دستانش ترس تنم را چید و نفسهایش برگهای رنگین خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
خواهر کوچکم از من پرسید :♥
پنج وارونه چه معنا دارد..؟...♥
من به تندی گفتم ...♥
این سوال است که تومیپرسی؟♥
پنج وارونه دگر بی معناست...♥
خواهر کوچک من ساکت ماند...و سوالش را خورد..♥
دیدم از گوشه ی چشمش نم اشکی پیداست...♥
بغلش کردم و آرام گرفت...♥
او به ارامی گفت که چرا بی معناست...؟♥
من که در همهمه ی داغ سوالش بودم ...♥
از دلم ترسیدم...♥
من که معصومیت بغض صدایش دیدم...♥
به خودم میگفتم:
اگر او هم یک روز ...♥
وارد بازی این عشق شود...♥
مثل من قهوه ی تلخ عاشقی خواهد خورد...♥
توی فنجان نگاهش ماندم ...♥
مات و مبهوت فقط میگفتم...♥
بخدا بی معناست...♥
پنج وارونه غلط ها دارد...♥
تو همان پنج دبستان خودت را بنویس...♥
پنج وارونه ی ما یک بازیست...♥
بازی بی معنیست...♥
تو همان پنج دبستان خودت را بنویس..!♥
تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:
,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
نبض پلك چشم من ،مهمانسراي پاي توست♥
يادگار خاطرات مانده در شبهاي توست♥
من اسير عاشقي،مجنون و شيداي توام♥
رام تو،مفتون تو،پنهان و پيداي توام♥
از ازل در سرنوشت تار من،از ما شدي♥
كنج دل،همراه صد غم،،تا ابد مانا شدي♥
گرد و خاك خفته بر زنگار قبلم پاك شد♥
تا نگاه سبز چشمت؛كهكشان خاك شد♥
من كه رفتم با خودم از پيش تو،تنها شدي♥
همنشين روزهاي سنگي و صهبا شدي♥
در دل ويران من، بذر محبت كاشتي♥
خواب سنگين مرا، از روي شب برداشتي♥
دين و دل آواره و سرگشته ي كوي تو شد♥
مست و شيداي تنت،ديوانه ي بوي تو شد♥
سهم من از زندگي،رنداني و آوارگي است♥
ياد تو ،سرلوحه اين وادي و بيچارگي است♥
شور و حال چشم تو ،گوش دلم را باز كرد♥
شرم گرماي سرشكت، ديده ام را ناز كرد♥
رام عشق تو شدن،ديوانگي،سرگشتگي است♥
از براي روح من،اوج نياز بندگي است♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
خسته شدم از دنيا اينجا دل من خون است♥
اينجا دل تنهايم در ياد تو مجنون است♥
اينجا دل من تنها آنجا دل تو شادست؟♥
آنجا چه كسي اين بار در دام تو افتادست؟♥
وقتي كه تو بودي دل با عشق تو مي خنديد♥
رفتي و دلم انگار روياي تو را مي ديد♥
شبها منم و غم ها؛دردي ز تو جا مانده♥
دنيا تو مرا درياب اين عاشق در مانده♥
گلدان دلم ديگر گل جز تو نمي خواهد♥
در قاب دلم هر روز تصوير تو مي ماند♥
دارد هنوز اميد اين دل كه تو باز آيي♥
اين شعر براي تو در خلوت و تنهايي♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
میشود سیب از نگاهت سرخ چید ؛ در حریم امن قلبت سر کشید♥♥ همچو قایق بر سراب سینه ای؛ همچو باران بر شیار گونه ای♥♥ همچو شعری با غمی شیرین و شور؛ میکنی برذهن من با غم عبور♥♥ می شوی هم معنی ِ شعر و یقین ؛ من تو را معنی نکردم جز به این!♥♥
میبری اندوه و دردم را به دوش ؛ می خوری زخمی تنم را نوش ِنوش♥♥ میبری دار و ندارم را به بند؛ من اسیری بـه اشتیاق ِ آن کمند♥♥ من همیشه با خودم بد کرده ام؛ تا تو را دیدم، گنه صد کرده ام!♥♥ من تو را بر شعر دل حک میکنم؛ تا نباشی بر خودم شک میکنم ♥♥میشوی بر دین و دنیایم خدا؛ فکر رفتن میکنی تنها چرا؟ ♥♥من ندارم قاب عکسی در حضور؛ وقت هجرت میشوی زخمی صبور♥♥ من شدم لیلای بی تاب و خراب؛ هر صدا بیدار میکردم ز خواب♥♥ خواب میدیدم غمی سنگین و سرد؛
مثل رفتن مثل دوری مثل درد♥♥
چشم را مهمان اشکم کرده بود؛ بغض را هم وزن قلبم کرده بود♥♥ از میان شعر من پل بسته بود؛ بر هجای رفتنت دل بسته بود♥♥شعر ِ من! جان و تنم را میبری؛ وقت رفتن هر چه دارم می خری؟
ارسال توسط نــاهـــــیــد
حرفهایی سوخته بر دامان غم؛
می گدازد سینه ام را باز هم!♥♥ حرفهایی تکه تکه می چکید؛ وحی غربت ،دم به دم سر می رسید!♥♥ خانه ای بهتر ز چشم من ندید؛آیه های اشک، یک یک می دمید!♥♥
او شبیه بغض من از آه بود؛
او به سوی گونه ام در راه بود♥♥ ای همیشه جاودان در سینه ام؛ ای نفس هایت همه آیینه ام♥♥ با من این دل گویه ها را گوش کن؛ های های سینه ام را نوش کن♥♥
با من این دیوارها نامحرم اند؛
روی بغضم اشکهایت مرهم اند!♥♥ عقد می بندد نگاهم با غمت؛شور و شیرین می شود زخم لبت!♥♥ مِهر من گلواژه هایی زخمی است؛ سهم این بودن نگاهی شرجی است!♥♥
خواب دیدم می روی از پیش من؛نیست دوری ها جان دل، همکیش من! ♥♥ تو مکن باور فراموشت کنم؛ دست بردارم تو را یادت بَرم!♥♥ خامُشم،شعرم پر از تکرار توست؛
آرزوی هر شبم دیدار توست!♥♥ تو مرا باور نکن دوری کنم؛می شود باشی و مهجوری کنم؟!♥♥ من ندارم بهتر از شب های تو؛ شربتی زخمی تر از لب های تو♥♥
با تو تعبیر شقایق ساده است؛
این بساط سوختن آماده است♥♥ بی تو شب ها ، واژه ها سر می کشم ؛مست نامت ، رقص بر غم می کنم♥♥ خسته از طعم غریب قسمتم؛
صد پیاله اشک ، سهم هر شبم♥♥ خنده از آیینه هایم رفته است؛ این حقیقت آخر هر قصه است!♥♥ شعرهایم را ببین ، دلتنگ توست؛ با ردیفی سرخ ،هم آهنگ توست♥♥
روی لب هایم شبی نامت گذشت؛ پشت سر غم بود با من می نشست♥♥ روی قلبم دردها آلاله کشت؛ عاقبت دستی مرا خواهد نوشت!♥♥
می نویسد شرح مشروح مرا؛
از سکوتی بی دریغ و بی صدا ♥♥ زخم می زد ضربه های خیس غم؛ شرح گفتن نیست ، آی ،اینبار هم....
ارسال توسط نــاهـــــیــد
کجاست \"شعر باران ِ \" دست های تو
وقتی چشمها را به میهمانی غزل های مجروح
و حاشیه های اشاره و اشک می برد....
کجاست مسیر باریدن این همه درد
وقتی در مطلق سکوت با آینه تکرار میکنی
و تنها،نیمکت های منتظر شهر
شاعر تصنیف های بی مخاطب اندوه می شود.....
کجاست رد پای جامانده تو از غربت راه های بی چراغ
وقتی که پرستوهای مشتاق ِ در به در را
خانه نشین سرزمین های بی چنار و بی پلاک می کند.....
کجاست حوالی امن خیال تو
وقتی در کلاف امروز و فردای قسمت و غصه
بی تعبیر و ترانه کنار می آید و تکرار می شود....
کجاست فصل میعاد تو و زخم های سرخ شعر
وقتی که ذهن عقیم مرا
وداع شقایق ها و آینه های بی تصویر
با یک بوسه ی اشک ، بارور می کند......
کجاست محزون ترین قناری سرزمین های اسیر
وقتی تنهایی ِ باد آورده ی مرا
به ابدیت یک بغض می رساند و
خاموش می شود.......
ارسال توسط نــاهـــــیــد
در مـیــــان آسـمـــان بــاران بـــود ؛
مـثـل هــــر دم گـــریــه ام آســـان بــود♥♥
رفـــت آن مـهـــرو وفــــایــی کــه بــه دل بــود شـبـــی ؛
شــایــد از بـخــت مـنـــه حـیــــران بــود♥♥
لـحـظـــاتــی بــه مـــدارا سـخـنــــی مــی گـفـتـــی! ؛
در لـبـــت زهـــر بـســــی غـلـتـــان بــود♥♥
خـــانـــه ای ســـاخــتـــه بــودیـــم بــه عـشـــق ؛
سـقـــف آن هـــم نـفـــس طـــوفـــان بــود♥♥
کـــولـــه بــار مـــن در ایــن راه چـــو عـشــــق ؛
بــار تـــو شـیــــوه شـیــــطــان صـفــــتــی پـنـهــــان بـــود♥♥
راهـــی عــشــــق شـــدم هـــر نـفـســـی ؛
آه ایـنـجـــا کـــه فـقـــط خـــانــه شـیـــادان بـــود♥♥
در خـــیــالـــم چــــو پــرنـســـی بــه بـهــشـتــــی بـــودم ؛
هـــه ..کـــه ایـنـجـــا قـفـــس وزنــدان بـــود♥♥
بــال و پـــر ریـخــــتــه و خـــونـیـــن دل ؛
سـیـنــــه ات کـیـنـــه جـــلادان بــــود♥♥
در بـهـــاری کـــه در آن عـشـــق تـمــــنـا کـــردم ؛
عــاقـبـــت درد بــه جـــان پــیــــدا بــــود...♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
تو مثه طلوع صبحی
واسه این چشمای بی خواب♥♥
میچینم از باغ عشقت
گل شب بو زیر مهتاب♥♥
عاشق ناز نگاتم
تو نگیر از من نگاتو ♥♥
کاش بیام زیر قدمهات
ببوسم اون خاک پاتو ♥♥
برق چشمای خمارت
منو باز کرده طلسمت ♥♥
هر جا ردی جا گذاشتم
روی اون حک شده اسمت♥♥
من پر از آتیش عشقم
تویی اون نیاز فردام ♥♥
بمیرم جز تو نمیخوام
تویی اون نبض نفسهام ♥♥
بی تو از مرز نبودن
رسیدم به مرز هستی ♥♥
مثل یک قدیس خاکی
به حریم دل نشستی♥♥
وقتی هستی در کنارم
مثه گل میشکوفه لبهام ♥♥
اما وقتی بی تو هستم
میشکنه آینه ی چشمام♥♥
تو میون این زمینی
که به گردت من میچرخم ♥♥
مثه پروانه ی خوشبخت
جون میدم به عشقت هر دم♥♥
من اسیر اون نگاتم
تو بیا و دل به من ده ♥♥
میپرم از اوج چشمات
مثل یک قوی پرنده ♥♥
ذره ذره جون میگیرم
از وجود نازنینت ♥♥
کاش پیشم باشی همیشه
تا باشم عاشقترینت ♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
غزل ناب نگاتو
باز دلم زمزمه کرده♥♥
غم دوریت برای من
بدترین عذاب ودرده♥♥
باتوپائیزوزمستون
یه بهار دیرگذربود♥♥
فکرسال وماه نبودم
غصه هام توی سفربود♥♥
یاد اون خاطره هاتم
اون غروبای قدیمی♥♥
گل لبخند تو می شکفت
توی سرمای صمیمی♥♥
حالا از روزی که رفتی
دیگه ماه شب نمی تابه♥♥
خورشید ازوقتی که رفتی
تا حالا همش تو خوابه♥♥
غزل وداع روخوندی
گریه شا بیت چشات بود ♥♥
دل نمیکندی توازمن
غم رفتن تو نگات بود ♥♥
نمیدونم کی بود اونکه
توروازکنارمن برد♥♥
آخه نیستی که ببینی
دلم ازندیدنت مرد♥♥
وقتی برگشتی نگاتو
باز ندزدی ازنگاهم ♥♥
میدونی که من اسیر
اون چشای بیگناهم ♥♥
قاصدا خبرآوردن
که تو برگشتی دوباره♥♥
حالا که اومدی دنیا
باز واسم رنگ بهاره ♥♥
داشتم ازغصه میمردم
جزتوهیچکسو نداشتم ♥♥
میدونستم برمیگردی
اسمشو سفرگذاشتم♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
مــــادرم شـــریــک رنــج وغـصـــه هــــام♥♥
پــــدرم پـنــــاه تـــرس وگــــریــه هــــام♥♥
خــــواهــــرم سـنـــگ صــــبـورخـــوب مــــن♥♥
داداشـــام ســـایـــه ی امـــن لـحـظـــه هــــام♥♥
دسـتــــای نــــوازش مــادربــزرگ ♥♥
انـتـهــــای دلـنـشـیــــن قـصــــه هــــام♥♥
دوسـتــــای زلال وبــاصـفــــای مـــن♥♥
پــابــه پــای گــــریــه هــــاوخــــنــده هـــام♥♥
دیـگـــه ازخـــداچــــی مـیـخـــوام؟خــــودشـو...!♥♥
یــه نـگـــاه مـهــــربــون کــه هـســـت بــاهـــام!♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
وقـتــــی کـــه بــا تـــو بــــی کـســـم ؛
یـعـنـــی ازم دوری هـنـــوز♥♥
بـا بــی کـســی مـــی ســـازمـــو؛
بــا درده ایــن دوری بـســوز♥♥
دیــدی یــه وقـــت عـــاشـــق بـشـــه؛
کـســـی کــه از سـنـگـــه دلـــش؟♥♥
فـــک بـکـنـــی واســـه چـشـــات؛
یــه وقـتـــایــی تـنـگـــه دلـــش♥♥
دیـــدی کـســـی بــا گـــریـــه هــــاش؛
دریـــارو پـیــــدا مـیـکـنـــه♥♥
وقـتـــی دلـــش آروم گــــرفــت؛
اشـکــــاشــو حــاشـــا مـیـکـنـــه♥♥
شـبـهــــا کـنـــاره پـنـجــــره؛
هـــی شـیـشـــه رو هــــا مـیـکـنــــه♥♥
رو شـیـشـــه بـــا دسـتـــای ســـرد
اسـمـــت رو امـضـــا مـیـکــــنـه♥♥
امــــا یــه روز کــه پـیـشـشـــی؛
دلـــش ازت دوره هـنـــوز♥♥
اشـکـــای بــی تـفــــاوتـیــش؛
گــــونــه تــــو مـیـشــــوره هــــنــــوز♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
تــو سـکـــوت ســــرد بــارون زیـــر چـتــــر انـتـظـــاریــم♥♥
پـشــت ایـن پـنـجـــره بــاز تــا هـمـیـشـــه بــی قـــراریــم♥♥
تــا بـیـــای عــــزیــز عــــالــم چـشــــم بــه راه تـــو مــی مـــونـیـــم♥♥
گـــل انـتـظـــار مــی کـــاریــم , شـعـــر عـــاشـقـــی مـــی خــونـیـــم♥♥
اگــه نـبـــض واژه هـــامـــون زیــر دسـتـــای تـــو بــاشـــه♥♥
گـفـتــن از مـــاه و سـتــــاره مــی تـــونــه عـیـــن گـنــــاه شـــه♥♥
"کــوچـــه وقـتـــی تــو نـبـــاشــی بـغـــض سـنـگـیــــن زمـیـنـــه♥♥
تــا بـیـــای مـــی خـــونــه از تـــو , تــا بـیـــای چـلـــه نـشـیـنــــه"♥♥
کــی مـیـــای تـاریـــک دنـیــــا بـشـــه روشـــن از وجـــودت؟♥♥
کـــاش بـیـــای کـــاشـکـــی نـمـیـــرم آقـــاجـــون تـــوی نـبــــودت♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
صـبــــورم امـــا هــــرگــــاه یــــاد تــــو کـــــردم شـکـسـتـــــه ام
بـــا نـبـــــودت ای مــونــس جـــــان؛بــال و پـــــر را بـسـتـــــه ام
مــــی شـکـنـــــم هـــــزار بـــــار ؛امــــا گــــویــم تــویــــی یـــارم
از هـــــر کـجـــــا سـخـــــن گـــــویـــم تـــــویــی لــحـظـــــه هـــای تـکـــــرارم
؛ ایـنـجـــــا در انـــــزوای قـلبـــــم هـــــوا ســـــرد اســـــت
؛ بـــی تـــــو ایــن واژه هـــــا چــــه پـــــر درد اســـــت
؛ کـنـــــاره مـیـگـیــــرم از ایـــــن هـــــوای ســـــرد ؛
ازیـــن پـــــر از خـــــالــی ازیـــن هـجـــــوم درد
؛نـفـــــس بـــه جـــــان مـــــن غـلـتـیـــــده اســـــت بـــا غــــم؛
شـکــــایـتـــی دارم ز بـخــــت خـــــود هـــــر دم
ایـنـجـــــا هـــــوای مــــن پـــــر از بـــــاران اســـــت
؛گــــریـــــه بـــــرای تـــو چـقـــــدر آســـــان اســـــت
نـبـــــود تــــو ایـنـجـــــا طـلـــوع رفـتــــن شـــــد
؛غـــروب مـــــن ایـنـجـــــا طـلـــوع مـــــردن شـــــد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ای دلِ افـســــرده ی بــــارون زده ... !
کـــه غـــم رو بـنـــدبـنـــدِ دلـــت ، فــــواره ی خـــــون زده
¤¤از چــــی مـیـخـــــوای دَم بـــزنــــی ،کـــه روز و شـــب نـبـــــارم ؟
وقـتــــی کـــه حـــرفــــی واســــه اروم شـــدنــــت ، نـــدارم
¤¤ ای دلِ افـســــرده ی کـــوچــــه گـــــردم ... !
کـجـــای ایــن شـهـــــرِ جـنـــــون ، دنـبــــالِ تـــو بـگـــردم ؟
¤¤داری مـــی بـیـنـــــی شـــب شــــده ، تـمـــــومِ روزگـــــارم؛
طـــــاقـــتِ چــشـمــــای پـــر از خــــون تـــو رَو ، نـــــدارم¤¤
نـگـــــو ، عـــزیــزم ، تـــــو جـــــوونـــی و هـنـــــوز سـپـیـــــدی...
پـــر شـــــده دور و بـــــرم از ، سـیـــــاهـــی و پـلـیـــــدی¤¤
زخـــــمِ زبـــــون بـــه زخـــــمِ دل ، عـمـــــریـــه خـنـجــــر زده؛
کـفـتـــــرِ قـلـبـــــم دیـگـــــه از ، دســـتِ خــــودم پــــر زده
¤¤رنــگِ نـگـــــات کــــه عـــــاقـبــــت ، مــــرهــــمِ دردم نـشـــــد
؛گـــــرمـــیِ دسـتــــاتــم دیـگـــــه ، پـنـــــاهِ اَمـنـــــم نـشـــــد
¤¤بـــزار بــــرم تـــــو آتـیـــــشِ جـــــدایــی هـــــا ، بـســـــوزم؛
چـشـمـــــای بـــــارون زدمـــــو ، بـــه جـــــاده هـــــا بـــــدوزم ...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ســـــاکـتـــی چـیـــــزی بـگـــــو بــا مـــن غـــــریـبـــــه نـیــسـتـــــی
یــا کــــه شـــــایــــد لـحـظـــــه ای روزی بـگـــــویـــی ای غـــــریـبـــــه کـیـسـتـــی؟¤¤!
رســـم دنـیـــــا ایــن چـنـیـــــن بـیـهـــــوده اســـت
روزهــــا مـیـمـــــانــی امـــــا عــــاقـبـــــت ایـنــگــــونــــه اســـــت
¤¤ آسـمـــــان انـگـــــار ابــــری وار اســـــت
قـلـــــب هـــــا از روشـنـــــایـــی تـــار اســـــت
¤¤لـحـظـــــه ای بــــا مـــــن ســفـــــر کــــن تـــا بـهـشــــت
آه مـــی بـیـنــــی کــــه آنـجـــــا تـیــــرگــــی هـــــا خـــــواب اســـت
¤¤ســـاکـتــــی چـیــــزی بـگــــو بــا مـــن غـــــریـبـــــه نـیـسـتـــــی
کـــــاش ایـنـجــــا تـــــو بـگــــویــی ای فــــرشـتــــه کـیـسـتـــــی؟
¤¤رنــــج دل ایـنـجــــا چـــــه ســــاکــــت مـــــانــده اســـت
آه گـــــویــی غـصــــه هــــا پـــــژمــــرده اســــت
¤¤ایـن فـضــــا ایـنـجـــــا کـــــه مـــن مـــا مـــی شــــود
عــــاشـقــــی هــــا هــــم چـــو گـــــل وا مـیـشـــــود
¤¤شـــــادمـــــــان خـنــــدان و زیـبـــــا مـیـشـــویــم
چـــــون غــــزل پـــــر شــــورو غـــــوغــــا مـیـشــــویــم
¤¤روز هــجـــــران را بـبـیـــــن تـیـــــره شـــــده
لـحـظـــــه وصـــــال رنـگـیـــــن تــــر شــــده
¤¤چــــاره درمـــــان مـــــا خـــــوبـــی هـــــاســـت
ســـــاکـتــــی چـیـــــزی بـگــــو خـــوشـبـخـتـــی مــــا ایـنـجـــــاســت
ارسال توسط نــاهـــــیــد
مــی نــــویـســـــم تــورا بـــا بـغــــــض بـــا هـمـیـــــن دسـتـــــای خـسـتـــــم♥♥
مـــی نـــویــســــم کـــــه بــدونـــــی مــــن هـنـــــــوز یــاد تـــو هستـــــم♥♥
مـــــی نـــویـســـــم از رهــــایــــی از نـگــــــاه عـــــــاشـقــــــونـــه♥♥
ازامـیـــــد وعــشـــــق وخـــــوبــــی تــــوی ایـــن دوره زمــــونــــه♥♥
مــــی نــویـســـــم تـــو رو بـــا اشـــک روی بــــی تــابــــی مـهـتـــــاب♥♥
یـــا کــــه بـــا دل شـکـســـتـــه رو گــــلای زرد آفـتــــاب♥♥
مـــی نــویـسـمـــت بــا تـــردیـــــد روی تـنـهـــــایـــی پـــــــونــه♥♥
مـــی نــویـســـم گـــل مــــریــم قــصـــــه عـشـقـــــو مــــی خــــــونـــه♥♥
مـــی نــویـســـــم از تـــــرانـــه تـــــوی ایــــن سـکــــوت مـهـتـــــاب ♥♥
از دو تـــا چـشـمـــــای خـسـتـــــم کـــه واســـه تــــــو شـــــده بـــی تــاب♥♥
مـــی نــویـسـمــــت بــــا احـســــاس روی تـک درخـــــت خـــــونـــه ♥♥
شــــایـــد اون دسـتـــــای خـــــوبــــت قــــــدر عـشـقـمـــــو بـــدونـــــه♥♥
مـــی نـــویـســــم از نـگـــــاهــــت کـــه بــــرام تـــــرانـــه ســـــازه♥♥
از غــــم سـتـــــــاره ای کـــه پــاک وســــاده دل مـــی بــــازه♥♥
مـــی نـــویــســــم از یـــه آهــــی ، از یـــه قـلـــــب پـــاک وعـــــاشــــق♥♥
مـــی نـــویــســــم پـیـــــش قـلـبــــت عـشـــق مـــــن نـبــــوده لایــق♥♥
بـــی تــو از تــو مـــی نــویـســـــم ای امـیــــد آخــــریـنـــــم♥♥
نـمــــی خـــــوام بـــدون چـشـمـــــات دیـگــــه فــــردا رو بـبـیـنـــــم
ارسال توسط نــاهـــــیــد
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
ﮐـﺠــــــﺎ پـنـهـــــانــت ﮐـﻨــﻢ ؟
ای ﺑـــﺎلِ ﺷـﮑـﺴﺘــﻪ
ﻏــــــﺮورِ ﺳﺨـــــﺖ!
زﯾــــﺮ ﮔـــــــﻞ ھـــﺎی ﭘﯿــــﺮاهنــــم آﺷﯿــــــﺎن ﺳـــﺎﺧﺘــــــﯽ
و ﻣـــــــــﻦ ﺑـــﺎﻏﺒــــﺎﻧـــﯽ
ﮐــــﻪ ﻣــــﺪام ﺑــﺎﯾــــــﺪ ﺣـــــﻮاﺳـــــــﻢ ﺑــــﻪ آوازھـــﺎﯾـــﺖ ﺑـــﺎﺷــــــﺪ.
ﺑـــﻪ داﻧــﻪ ھـــــﺎی دﻟـــﺪادﮔـــــﯽ
ﮐــــﻪ ازﺧـــﻮاهـــش چـینـــــه داﻧــﺖ اﻓــــــﺰون اﺳـــــﺖ
ﺑــﻪ ﺟــــﻮی ﺧـﻨــــﮏ هـــــم آغـــــوشـــــی
ﮐـــﻪ ﭘــــﺮھـــــﺎی آﺗــﺶ ات را
ﺑـــﻪ آب دھــــﯽ !
... ﺣــــﻮاﺳــــﻢ ﺑـــﺎﺷـــــــﺪ...
ﺳـــــــﺮ ﺑـــﻪ زﯾــــﺮ ﺑـــﺎﺷــــﻢ
ﺗـــﺎ درﺧــﺸـــﺶ ﯾـــﺎﻗـــــﻮت مــهــــــرت
در ﭼـــﺸﻤـــــﻢ
رﺳــــﻮاﯾـــــﻢ ﻧـﮑﻨــــــﺪ...
ﮐــﺠــــــﺎ پـنـهــــــانـــت ﮐــﻨـــــﻢ؟
ای ﻗـﻘــﻨــــــﻮسِ ﻋـــﺸـــــﻖ
وﻗـﺘـــــﯽ ﮐــــﻪ آﺳــﻤــــﺎنِ ﺗــــــﻮ
ﻣـــﺮدﻣـــﮏ ﭼــﺸـﻤـــــﺎنِ ﻣــــﻦ اﺳــــﺖ
ارسال توسط نــاهـــــیــد
گــــریــستـــــم
شـــب هــــــا و شــــب هـــــا
گـــــویـــــی بــــــرف مـــی بــــاریــــــد
سـنـگــــــین و بــــــی وقــفــــه
بــــــر فــــــراز خـــــــانــــه ای کــــــه بـــا تـــــــو ســــاخـتـــــم
بــــاز نگـشــــتی
و تــمــــــام ِ فــصـــــــــل
بــهــمـــــن فــــرو ریــخــــت بــــر شــــانــــه ام
؛ حــــالا آمــــده ای
بـــا شــعــــــری در دســــت
کــــه بــهــــــاری دور بــــرایـــت ســـرودم
...
- روی لـــب هــــایــــم شـعـــــــــر بــنـــــــویـــس
روی گــــــردنــم شــعــــــــر
روی بـــازویــــم شــعـــــــر
روی سـینـــــه ام... تـــرانــــــه -
...
افـســـــوس
مـیـــــان ِ مـــا پـلـــــــی بـــرای عــبــــــور نــیســــــت
زیــــر ِ پــــا - امــــا - دره ای
کــــه "جـــهنـــــــم پـــایـــان" نــــام دارد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
هوایِ جــــاریِ این مـــرز و بومی¤
تنم ، " بی تو " ، فقط گلدان خالی است♥♥
بگو این لحظه های سخت دوری ،¤
هوای شانه هایت در چه حالی است؟!♥♥
دعا کن ابر ها دیگر نبارند¤
بدون دست من ، چترت خیالی است♥♥
دلم ، شب کوچه گردِ بغض و فریاد¤
قدم های نگاهم ، لا ابالی است♥♥
دراین بی خطیِّ منحطِّ خورشید¤
کران عشق ما را بی زوالی است♥♥
سپـــردم تا نگاهت را بدزدند¤
برای درد من ، مرهم چه عالی است♥♥
بدون عشق تو ؟.... هیهات!... هیهات!..¤.
بدون تو " شبی هم " کج خیالی است♥♥
به زخم غم ! به این فریاد سوگند !¤
که بی تو " ثانیه" چون ماه و سالی است♥♥
بیا این " سایه " را دریاب و بردار¤
در این شب پرسه ها ، جای تو خالی است♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
زن بود
ولی مردانه دل داد
مردانه دل باخت ...
در توحش ثانیه های پر حسرتِ سالیانِ زنده به گوری . . .
و نیست شد ؛
لابه لای رج های نخ نمای گلیم زیر پا
وقتی عوض میشد ،
که اوست یا گلیم ؛
که اینگونه به باد ضربه های چماق گرفته میشد
از دستان اویی که روزی \" عشـــق \" خوانده میشد
\" نفس \" ....
اما ، در اتاق نمور و مِه گرفته ی دود سیگار و تریاک ؛
دیگر نفسی باقی نیست ....
دیگر از اعجاز عشق ؛ خبری نیست ....
ارسال توسط نــاهـــــیــد
چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.
چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.
چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.
چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.
چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.
چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………
ارسال توسط نــاهـــــیــد
♥به سلامتیه همه مامانایی که هر وقت صداشون می کنیم میگن : جانم ! و هر وقت صدامون میکنن ، میگیم: چیه ؟ ها . . . ؟! یک مادر می تواند ۱۰ فرزندش را نگهداری کند ، اما ۱۰ فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند ! به سلامتی همه مادر ها . . . به افتخار همه ی مادر های مهربان و دلسوز ، جوانی هایت را با بچگی هایم پیر کردم مرا ببخش ، مادر ، ای تمام هستی من ! سلامتی همه مادر ها . . . به سلامتی مادر بخاطر اینکه همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت . . . به سلامتیه مادرایی که با حوصله ای راه رفتنو یاد بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن ! سلامتی مادر وقتی غذا سر سفره کم بیاد ، اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . . به سلامتی مادر چون اگه خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادر زندگی یه لحظه هم معنی نداره ، به سلامتی همه مادرا . . . به سلامتی اونی که وقتی از مدرسه می اومدم خونه ، میگفت از صبح تا حالا برات ۱۰۰۰ تا صلوات فرستادم تا امتحان تو ۲۰ بشی . . . به سلامتی مادر واسه اینکه دیوارش از همه کوتاهتره . . . ! به سلامتی مادر بخاطر اینکه از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته . . . ادعای عشق میکنیم و فراموش کرده ایم رنگ چشم های مادرمان را ! به سلامتیشون صلوات...♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
قـاصـدک آمــده بــود و چــه ســرگــردان بــود. گـفتـــم او را چـــه خبـــر آوردی؟ هیــچ نـگــفت گـفتـــم آیـا خــبری از کـــوی نگـــارم داری؟ لــب گـشـــود گـفــت ایـنـبـــار آمــدم تــاخــبری را ببـــرم! گــفــته آن یـــار کــه نــزد تــو بیـــایـم و بپـــرســم ازتــو زنــدگــی چیـسـت؟ عشــق کـجــاســت؟ و چـقـــدر ایـــن عشـق بــه حقیــقت نـــزدیـک اســت؟ گفتمــش پـــس بشنـــو آنچـــه مــن میــگـــویـم وببـــر آن را نـــزد او بـــی کــم و کـاســت، زنــدگــی را هـــرکـــس بــه طــریـقـــی بیــنـــد… یـکـــی از دل… یـکـــی ازعـقـــل… یـکـــی از احـســـاس… دیـگـــری بـا شـعـــر… آن یـکـــی بــا پـــرواز! زنــدگـــی حـــس غـــربـت مــرغــان مـهـــاجـــر و تــو بــه آن یـار بـگــو: زنــدگــی بــاران اســت. زنــدگـــی دریــاســت. زنـدگــی یــاس قـشنگـــی اســت کــه دل میبــویــد! زنــدگـــی راز شـــگفـــتی اســت کـــه جــان میـجــویـــد! زنــدگــی عـــزم سـفـــر کـــردن دل در ره مـعشــوق اســت. زنـدگــی آبــی دریــاســت و عشــق… غـــرق دریــا شــدن اســت
ارسال توسط نــاهـــــیــد
سلام مــاهٍ مـــن!
دیشب دلتنــگ شـــدم و رفـتـــم ســـراغ آسـمـــان امـــا هـــر چـــه گـشتـــم اثــری از مــاه نـبـــود کـــه نـبــود …!
گـفتـــم بـیـــایــم ســراغ ِ خــودت ..
احـوال مـهتــابیــت چـطـــور اســت ؟!
چــه خبــر از تـمـــام خــوبـــی هــایــت و تـمـــام بـــدی هـــای مــن ؟!
چـــه خبــر از تـمـــام صبــرهـــایــت در بــرابــر تـمـــام نـامــلایـمــت هـــای مــن ؟!
چــه خبــر از تـمـــام آن ستــاره هـــایــی کــه بـــی مــن شـمـــردی و مــن بـــی تـــو ؟!
چـــقـدر نیـــامـــده انتـظـــار خبــر دارم ؟!
چــه کـنـــم دلـــم بــرای تمــام مـهــربـانــی هــایـت لـک زده !
راستــی ، بــاز هــم آســمان دلــت ابــری اسـت یــا ….؟!
مــی دانــم ، تحـملــم مشـکــل اســت …. امــا خُــب چــه کـنـــم؟!
یـک وقــت خســته نشـــوی و بــروی مــاه دیگـــری شــوی …. هیــچ کـــس بــه انــدازه مــن نـمــی تــوانــد آســـمانـت بــاشـــد !
تـــو فـقــط مـــاه مــن بــمـــان و بــاش !
مــاه مــن !
مــراقــب خــاطــراتـمـــان ، روزهـــای بــا هــم بــودنــمـــان ...
خــلاصـــه کنـــم بـــهانــه یٍ مـــانــدنــم مــراقــبٍ "عشــقٍ" مـــن بـــاش
ارسال توسط نــاهـــــیــد